در كوير سوزان وعطشان گناه ، سرگردان وپريشان به اين سو وآن سو مي زدم وسرابهاي لذت هر لحظه بر سرگردانيم مي افزود.
بي توشه وآب مانده بودم در كنار سايه ي داغ درختي خشك ،ونالان از شلاق هاي پياپي بادهاي شني صحرا سربه زير انداخته وبا خود نجوا می کردم:
تا به كي سراب لذت را بر نهالستان عفت ترجيح مي دهي ؟ گمان مي كني چشمه ساران و درختان پربار اين سراب خستگي صحرا را از تنت برون خواهد كرد ؟ زهي خيال باطل كه سراب همواره سراب مي ماند وجز نا اميدي ويأس چيز ديگري ارمغانش نيست.
آه... اي كاش، در همان نهالستان جوانه زدن را به نظاره مي نشستي ، به خاكش اشك دعا مي ريختي تا شاخه هايش سربر آسمان گيرند و به ريسمان الهي چنگ زنند وميوه هاي عشق توأم با لذت را برايت بارور شوند.
اي كاش فرق ميان عشق وهوس را مي فهميدي وهر تير زهر آلود شيطان را تير عشق نمي خواندي.
اي كاش ، اي كاش، اي كاش ...! تا به كي اي كاش ها را بذر زمين دلت خواهي كرد ؟ برخيز كه از اين سو كه آمدي راهي به آبادي نيست اين مسير پر خطر است وگرگهاي درنده پاسبان شبهاي تار آن هستند . برگرد وبيا وباور كن ، باور كن هنوز آغوش خدا باز است . هنوز اوست كه با هر تپش قلبت صدايت مي زند ، وباهر نفس در جانت جاري مي شود.
تنها دلواپس لحظه هاي فردايت اوست ، تنها چشم منتظر به راه بازگشتت ديدگان اوست .
نمي شنوي در هر نبض بانگت مي زند كه بنده ام برگرد و دستانم را بگير، من تو را از اين صحرا نجات خواهم داد ، تو فقط دستانم را بگير.
مگر نشنيده اي كه دستم بالاترين دست هاست، من تورا با خود به بهشت خواهم برد بيا ودستانم را بگير... .
سیده فاطمه میرباقری
از سرکار خانم سیده فاطمه میر باقری برای ارسال این متن زیبا تشکر می کنیم
از خداوند برایشان توفیقات بیشتر آرزو مندیم.
"حقیقت آنلاین-مجلهء حقیقت"